حاکمیت

ادامه تحول تعریف حاکمیت      ما عادت کرده‌ایم که اصلِ وجود دولت را امری بدیهی بدانیم . به راستی هم که در شرایط کنونیِ جامعۀ بشری ، باید وجود دولت‌ها را تأیید کرد . امّا آیا واقعاً از دیدگاه فلسفی وجود دولت‌ها در یک جامعۀ آرمانی الزامی است ؟ آیا در آینده شکل و چند‌و‌چونِ دولت‌ها تغییر نخواهد کرد . آیا وظایف دولت‌ها دوباره تعریف نخواهد شد و آیا در آینده دولت‌ها آن‌چنان کوچک نخواهند شد که گویا نیست می‌شوند ؟
ما باید در این پندار ظاهراً بدیهی در مورد لزوم وجود دولت- به مفهومی که در اذهانِ عامّه است- تأمّل کنیم . امروزه در جوامع بشری بخش‌های گوناگون فرهنگی نظیر زبان ، ادبیّات ، موسیقی ، نقاشی و .... بدون هیچ سازمان مشخّص و یا رهبریِ مشخص که عهده‌دار و مسئول رهبری و هدایتِ این جریانات شناخته شود ، به سیرِ طبیعی خود ادامه می‌دهند . امروزه فلسفه ، جهان‌بینی و حتّی مکاتب مختلف عرفانی و .... به طور طبیعی پدید می‌آیند یا رشد می‌کنند و یا محو می‌شوند و هیچ سازمان و شخصِ مسئولی در روند آن‌ها مسئولیت مستقیم ندارد .
همان‌گونه که در طبیعت ، هیچ سازمان یا فرد مشخّصی نگاهبان یا پاسدار و یا مسئول فعل و انفعالات طبیعی نیست و دریاها و جنگل‌ها و کوه‌ها و مراتع و دشت و صحرا و توفان و ابر و باد - بدون نگاهبان و پاسدار و مسئولِ خاص- همه در یک جریان و حرکت طبیعی و « شدن » مشغول‌اند ، جوامع انسانی هم در یک حالت آرمانی باید بدون مسئول و پاسدار و نگاهبان به نحوِ طبیعی سیر کنند . آن جامعۀ آرمانی پالوده از ویروس‌های روانی است و نفس‌های پاکیزه و عاری از پلیدی شالودۀ آن اجتماع است ، مفهومِ این جمله آن نیست که پالایشِ روانی باید با روش‌های مستبدانه انجام پذیرد . این سیرِ طبیعیِ سیاسیِ جوامع بشری است که ممکن است در قرن‌های آینده جامۀ عمل بپوشد .
     محوِ دولت‌ها یعنی طبیعی‌ترین شکلِ جامعۀ آرمانی . محوِ حکومت‌ها یعنی همان عملی شدنِ مفهومِ اصیلِ حکومت مردم بر مردم ، یعنی حاکمیتِ قانونِ ناشی از عقل و یعنی حاکمیتِ عقل . محو حکومت‌ها یعنی دولت‌ کارمند و کارگزار و فرمانبرِ مردم‌ باشد .محوِ حکومت‌ها ، یعنی تبدیل شدن حکومت‌ها به سازمان‌های اداری . محوِ حکومت‌ها یعنی تبدیل مسئولیت و شکل حکومت به مسئولیت و شکلِ هیئت مدیرۀ مجتمع‌های مسکونی . محدود شدنِ دولت‌ها امری است که به تدریج در حال وقوع است و کندی و تندیِ وقوعِ آن از نظر تاریخی بسته به اشاعۀ عقل‌گرایی است .