ادامه مبانی سیاسی نظریۀ جهانوطنی
در طول تاریخ هیچگاه مرزها ثابت نبوده و هر زمان که دولتی ضعیف شده یا همسایۀ او نیرومند شده به این مرزها و نشانهها فشار آمده و جابهجا شدهاند .
این مرزها و این دولت- ملّتها بر اساس همان روشِ فرهنگ غریزی و خالی از فرهنگِ عقلانی پدید آمدهاند . این مرزها و این دولت- ملّتها بر اساس زور و قوۀ قهریه و صرفاً بر اساس زور و قدرت شکل گرفته و هیچ نشانی از عقلانیت و عدالت و تساویِ حقوق فطری و ذاتیِ بشری در شکلگیریِ آنها لحاظ نشده است . هر شیری که زورِ بیشتر داشته قلمرو بزرگتر و پرمایهتری را تصاحب کرده است .
این قلمروها در سرتاسر تاریخ ، یا بر اساس زور و قدرت شکل گرفته یا بر اساس زور و قدرت جابهجا شدهاند . کشورها یا بر اساس تجاوز به قلمرو دیگران و تصاحبِ قلمرو آنان تشکیل شدهاند و یا بر اساس جلوگیری از تجاوز دیگران . بیتردید آن قدرتی که من از آن یاد کردم ، خود زائیدۀ عواملِ فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی و پدیدههای پیچیدۀ دیگری است که موردِ بحث من در اینجا نیست .
آنچه که من میگویم این است که نه تنها پیدایشِ این مرزها و پاره پاره شدنِ کرۀ زمین با پشتوانۀ زور و قدرت انجام گرفته بلکه حفظ تعادلِ ناپایدار و ظاهریِ این ساختار فقط با پشتوانۀ زور امکانپذیر شده است . گواهِ گفتۀ من آن است که امروزه اگر در داخل هر کشور ، قدرت مسلّط را حذف کنیم ، در آن کشور سنگ روی سنگ بند نمیشود و اگر دولتها و قدرتِ دولتها را حذف کنیم ، در روی کرۀ زمین سنگ روی سنگ بند نمیشود . تعادلِ هرچند ناپایدار و شکنندۀ فعلی ، در سایۀ قدرت و زورِ فرد بر فرد ، گروه بر گروه و کشور بر کشور برقرار شده
و تا انتقال ، از مرحلۀ حکمرانیِ زور و قدرت به مرحلۀ حکمرانیِ عقلانیت در روابط اجتماعی و بینالمللی ، راهی طولانی در پیش است .
امروزه ظاهراً جامعۀ بشری براساس مبانیِ فرهنگِ عقلانی و عقلانیت اداره میشود در حالیکه شکلگیریِ دولتها و ملّتها برآمده از فرهنگ غریزی و عاری از فرهنگِ عقلانی انجام گرفته است . وجود این مرزهای کنونی و دولتهای فعلی میراث تاریخیِ دورۀ جاهلیتِ بشر است و با عقلانیتِ ادّعاییِ حاکم بر بشر امروز منافات دارد .
لحظهای به وضع اسفبارِ بشر امروز توجّه کنیم ، بشرِ امروز گروه گروه دهها میلیون جوانِ خود را به پادگانها میفرستد تا کشتن و کشته شدن را بیاموزند و در شگفتم که ممالک به ظاهر متمدّنتر نیروها و پادگانهای کارآمدتری دارند .